سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و درباره فرموده خدا « إنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإحْسانِ » گفت : ] عدل انصاف است و احسان نیکویى کردن . [نهج البلاغه]
 
شنبه 85 آبان 27 , ساعت 3:25 عصر

ما صدو پنجم شدیم (!)

"سازمان بین‌المللی شفافیت" 11 سال است که هر ساله کشورهای جهان را در رابطه با میزان فساد مالی و روابط ناسالم اقتصادی، درجه‌بندی می‌کند. منابعی که سازمان بین‌المللی شفافیت برای این درجه‌بندی از آنها استفاده می‌کند، دانشگاه‌ها و موسسه‌های تحقیقاتی مستقل هستند. این اطلاعات که پایه‌ی درجه‌بندی قرار می‌گیرند، بر اساس نظرخواهی از متخصصان و اهالی آن کشور است. طبیعتا هر چه دسترسی به اطلاعات در یک کشور شفاف‌تر و آسان‌تر باشد، نتیجه‌ی کار هم دقیق‌تر است. با این همه، حتی در کشورهایی مثل کشور ما که گردش آزاد اطلاعات بخصوص در مورد مسائل مالی و اقتصادی مورد علاقه‌ی مسئولین نیست، این درجه‌بندی می‌تواند تصویری از وضعیت فساد مالی به ما بدهد. بخصوص که هر ساله هم از منابع بیشتر و جدیدتری برای کشورهای مختلف استفاده می‌کنند.

این سازمان، فساد مالی را با عنوان "استفاده از امکانات دولتی و عمومی برای سودجویی شخصی" تعریف می‌کند. ضریب فساد و رشوه‌خواری یا Corruption Perceptions Index ، درجه‌ی فساد مالی و رشوه‌خواری را برای هر کشور نشان می‌دهد. این ضریب که از 1 تا 10 است، هر چه بالاتر باشد میزان فساد و رشوه‌خواری در سیستم اقتصادی آن کشور کمتر است. مثلا کشور فنلاند از سال 2001 تا 2006 هر ساله ضریب بالاتر از 9 را داشته است. 90 درصد کشورهای در حال رشد که ایران ما را هم شامل می‌شود، ضریب‌شان کمتر از 5 است.

سری به سایت این سازمان بین‌المللی زدیم تا رده‌بندی ایران را در این مقایسه ببینیم. با این اقتصاد رانت‌خواری و قدرت مالی آقایان و آقازاده‌ها‌یشان که از واردات شکر تا زمین‌های زراعتی خراسان و قرارداد‌های نفتی و خرید اسلحه را در دست دارند، نتایج این رده‌بندی آنچنان هم تعجب‌ برانگیز نبود. وقتی که روابط و معامله‌های مهم اقتصادی بر اساس روابط آقایان انجام می‌شوند و رسما بنیاد‌هایی وجود دارند که حساب و کتاب مالیاتی‌شان به مجلس و دولت مربوط نمی‌شود، چه چیزی جز فساد و تباهی و رشوه‌خواری می‌توان انتظار داشت؟

نکته‌ی دیگر هم اینکه از سال 2003 که اطلاعات مربوط به ایران آمده، وضع فساد اقتصادی بدتر شده است. من رده‌بندی مربوط به ایران را می‌نویسم. و فایل‌ها و منابع کامل در این آدرس قرار دارد که دوستان علاقمند خودشان حتما مراجعه می‌کنند:

http://www.icgg.org/corruption.cpi_2006.html

 

اطلاعات مربوط به ایران:

2003 - ضریب = 3 ؛ رده‌بندی 78 ؛ تعداد کل کشورها 133
2004 - ضریب = 2.9 ؛ رده‌بندی 87 ؛ تعداد کل کشورها 145
2005 - ضریب = 2.9 ؛ رده‌بندی 88 ؛ تعداد کل کشورها 162
2006 - ضریب = 2.7 ؛ رده‌بندی 105 ؛ تعداد کل کشورها 163

 

شعارهای عدالت‌جویانه آقایان اگر واقعیت دارد، بالاخره باید در جایی خودش را نشان بدهد. در کشوری که یکی از بالاترین میزان فساد مالی را دارد چگونه می‌توان حرف از عدالت زد؟!!

 همین رده‌بندی، یک نمونه‌ی کوچک آن. زندگی هر روزه‌ی مردم نیز نمونه‌ی عینی آن.


شنبه 85 آبان 27 , ساعت 3:25 عصر

نامه ای به پدر ...

پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر». با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند :

پدر عزیزم،

با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دوست دختر جدیدم فرار کنم، چون می خواستم جلوی یک رویارویی با مادر و تو رو بگیرم. من احساسات واقعی رو با Stacy پیدا کردم، او واقعاً معرکه است، اما می دونستم که تو اون رو نخواهی پذیرفت، به خاطر تیزبینی هاش، خالکوبی هاش ، لباسهای تنگ موتور سواریش و به خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره. اما فقط احساسات نیست، پدر. اون حامله است. Stacy به من گفت ما می تونیم شاد و خوشبخت بشیم. اون یک تریلی توی جنگل داره و کُلی هیزم برای تمام زمستون. ما یک رؤیای مشترک داریم برای داشتن تعداد زیادی بچه. Stacy چشمان من رو به روی حقیقت باز کرد که ماریجوانا واقعاً به کسی صدمه نمی زنه. ما اون رو برای خودمون می کاریم، و برای تجارت با کمک آدمای دیگه ای که توی مزرعه هستن، برای تمام کوکائینها و اکستازیهایی که می خوایم. در ضمن، دعا می کنیم که علم بتونه درمانی برای ایدز پیدا کنه، و Stacy بهتر بشه. اون لیاقتش رو داره. نگران نباش پدر، من 15 سالمه، و می دونم چطور از خودم مراقبت کنم. یک روز، مطمئنم که برای دیدارتون بر می گردیم، اونوقت تو می تونی نوه های زیادت رو ببینی.

با عشق،

پسرت،

John


پاورقی : پدر، هیچ کدوم از جریانات بالا واقعی نیست، من بالا هستم تو خونه
Tommy. فقط می خواستم بهت یادآوری کنم که در دنیا چیزهای بدتری هم هست نسبت به کارنامه مدرسه که روی میزمه. دوسِت دارم! هروقت برای اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزن.


شنبه 85 آبان 27 , ساعت 3:25 عصر

اخیرا به کمک سرویس نقشه گوگل Google Map تصویری ثبت شده است که گفته می شود شبیه به تصویر حضرت مسیح است. ظاهرا این تصویر بر روی کوهی قرار دارد. پیش از این فرد دیگری از دیدن تصویر وی بر روی یک نان تست خبر داده بود.

ثبت تصویر مسیح به کمک نقشه گوگل!!!

تصویر مسیح در نقشه گوگل: کلیک نمایید


شنبه 85 آبان 27 , ساعت 3:25 عصر

 

اگر داوطلبی در کنکور قبول نشد هیچ تقصیری نداردچرا که سال فقط 365 روز است در حالی که:


1) سال 52 جمعه داریم و میدانید که جمعه ها فقط
برای استراحت است
به این ترتیب 313 روز باقی میماند.
2) حداقل 50 روز مربوط به تعطیلات تابستانی
است که به دلیل گرمای هوا مطالعه ی دقیق
 برای یک فرد نرمال مشکل است.
بنابراین 263 روز دیگر باقی میماند.
3) در هر روز 8 ساعت خواب برای بدن لازم است
 که جمعا" 122 روز میشود. بنابراین 141 روز باقی میماند.
4) اما سلامتی جسم و روح روزانه
1 ساعت تفریح را میطلبد که جمعا" 15 روز میشود.
 پس 126 در روز باقی میماند.
5) طبیعتا" 2 ساعت در روز برای خوردن
 غذا لازم است که در کل 30 روز میشود.
 پس 96 روز باقی میماند.
6) 1 ساعت در روز برای گفتگو و تبادل
 افکار به صورت تلفنی لازم است.
چرا که انسان موجودی اجتماعی است.
این خود 15 روز است.
7) روزهای امتحان 35 روز از سال را به خود
اختصاص میدهند. پس 46 روز باقی میماند.
8) تعطیلات نوروز و اعیاد مختلف دست
کم 30 روز در سال هستند.
پس 16 روز باقی میماند.
9) در سال شما 10 روز را به بازی میگذرانید.
پس 6 روز باقی میماند.
10) در سال حداقل 3 روز به بیماری
طی میشود و 3 روز دیگر باقی است.
11) سینما رفتن و سایر امور شخصی
 هم 2 روز را در بر میگیرند. پس 1 روز باقی میماند.
12) 1 روز باقی مانده همان روز تولد شماست.
چگونه میتوان در آن روز درس خواند؟!!
 پس 81 روز باقی می ماند ...

 

نتیجه ی اخلاقی: پس یک داوطلب نرمال نمیتواند امیدی برای قبولی در دانشگاه داشته باشد


شنبه 85 آبان 20 , ساعت 10:0 عصر

سلام

امشب دوباره قاط زدم. داشتم به این فکر می کردم که واقعا این سربازی واسه چیه؟ واسه اینه که مرد بشیم و واسه زندگی آینده آماده بشیم؟ یا واسه اینه که تموم اعتماد به نفس ما رو بگیره و شخصیتمون زیر بار حماقت یه عده بی سواد که فقط به واسطه چند تا ستاره که روی دوششون بیشتر از ما دارن خورد خاک شیر بشه؟!!

سربازی واسه اینه که من مهارتهای نظامی رو یاد بگیرم ؟یا اینکه شکمم بشه قد شکم بامشاد؟!

واقعا من دو سال زندگیم رو برای چی باید هدر بدم؟

اون هم نه دو سال بلکه در حقیقت چند سال چون این دو سال که بهترین سالهای عمر یک جوونه به اندازه چند سال می ارزه ! بعضی وقتها به خودم می گم این دین تو به وطنته و خودم رو قانع می کنم اما اینم شد جواب؟ چه دینی ؟ 

من قبل از سربازی از بوی سیگار هم فرار می کردم اما همین امروز ...

قبل از خدمت هیچوقت زیراب کسی رو نزدم اما اینجا اگه زیراب نزنی عمرت نمی گذره .

توی خدمت یاد می گیری دو دره باز باشی   شیاد باشی   حس همکاری در تو می میره و اعتماد به نفست از بین می ره اینجا یاد می گیری شیشه و هشیش چیه یاد می گیری چطوری بوی سیگار رو از روی لباس و بدنت پاک کنی ! اینجا همه چیزهای خوب از تو گرفته می شه و کلی خصایص بد جاش رو می گیره ... بابام کجاست که ببینه سربازی چی از پسرش ساخته ؟!

چند بار تا حالا با خودم عهد کردم طرف این لعنتی نرم اما مگه می شه؟ تا میام خودمو جمع کنم یه بلایی از اون بالا سرم میاد و اگه یه پک نزنم دیوونه میشم .
هیچ وقت حرف سردار صدیقی فرمانده پادگان آموزشیم یادم نمی ره که روز اول (افتتاحیه دوره 146) به بچه ها گفت : دوستان عزیز ! شاید خیلی از شماها رو با این دید و منظور به سربازی فرستادن که اینجا آدم شین !!! ( بچه ها هو کردن و به اصطلاح بهشون برخورد ) و بعدش ادامه داد: " اما... اما من می خوام بهتون بگم شماها باید توی دانشگاه آدم نشده باشین و اگه دانشگاه و محیط فرهنگی اون نتونسته باشه از شماها آدم بسازه من و همکارانم هم به طبع نمی تونیم ." این حرف خیلی به مزاج ما خوش اومد چون می دیدیم یکی هست که ما رو می فهمه   آخه بابا جون! یه جوون 24- 23 ساله رو چطوری می شه عوضش کرد ؟! اون شخصیتش دیگه شکل گرفته .

بگذزیم حالم بدجوری گرفته حدود 20 روز پیش من وارد سالگرد اعزام به خدمتم شدم و حالا 4 ماه و 10 روز به پایان خدمتم بیشتر نمونده و من احساس پوچی می کنم و بی هدفی .قبل از خدمت هزار تا فکر توی سرم بود اما الان ... قبل از خدمت قوی بودم و پر انرِِِژی ولی الان ...

از روز اول خدمت با خودم عهد کردم که هر کاری بکنم تا پسرم به سربازی نره ... (اگه خندیدی بهت می گم کوووفت نخند! ایشالله خودت که اومدی خدمت خودت می فهمی)

برای همتون زندگی توام با خوشبختی   عشق و سعادت آرزو می کنم .


شنبه 85 آبان 20 , ساعت 8:1 عصر

زیباترین دختر گوینده اخبار در دنیا یک ایرانی به نام "میترا طاهری" است.

خودمونیم گوش شیطون کر .استغفرالله عجب چیزیه این ...

زیباترین دختر گوینده اخبار در دنیا یک ایرانی به نام

 

برای دیدن بقیه عکسها روی " ادامه مطلب " کلیک کنید


شنبه 85 آبان 20 , ساعت 8:1 عصر
سلام

می بینین چه کلاه گشادی سر من و شما رفت؟

این دختره ایکبیری ایرونی نیست که فرانسویه!!!

آخه کجای این دختره به دخترای خودمون شبیهه ؟!! اصلا کی گفته که اون خوشگله؟! اییییییششش ...

مرسی از افسانه خانم که این مطلب رو اصلاح کردن :

ایشون توی تاپیکها نوشته بودن : این خانم ملیسا توریا و اهل فرانسه هستند... لینکش ....
http://www.25h00.com/2005/05/melissa-theuriau

خلاصه ضد حالی بودا...

از همه به خاطر این اشتباه عذر خواهی می کنم


شنبه 85 آبان 20 , ساعت 8:0 عصر

SMS !! بزار ببینم کیه!!؟

نمیخوام شاید یکی باشه که نخوام ببینی!!

نه!! مارمولک بده بینم....

 

 

آها حالا شد قربون مرامت ... !!

اشکال نداره جوک هست میتونی ببینی!!

 

 

برای مشاهده بقیه مطالب روی "ادامه مطلب" کلیک کنید


شنبه 85 آبان 20 , ساعت 7:49 عصر

در زمان های بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود؛فضیلتها وتباهیها در همه جا شناور بودند.آنها از بیکاری خسته شده بودند.روزی همه فضایل و تباهی ها دور هم جمع شده بودند؛خسته تر و کسل تر از همیشه؛ناگهان "ذکاوت" ایستاد و گفت:بیایید یک بازی کنیم مثل قایم باشک.

همه از پیشنهاد او شاد شدند و "دیوانگی" فورآ فریاد زد من چشم می گذارم.

از آنجایی که هیچکس نمی خواست دنبال دیوانگی بگردد؛همه قبول کردند که او چشم بگذارد.دیوانگی جلوی درختی رفت و چشم هایش را بست وشروع کرد به شمردن:یک...دو...سه...

همه رفتند تا جایی پنهان شوند. "لطافت" خود را به شاخ ماه آویزان کرد. "خیانت" داخل انبوهی از زباله ها پنهان شد. "اصالت" در میان ابرها پنهان شد."هوس" به مرکز زمین رفت. "طمع" داخل کیسه ای که خودش دوخته بود مخفی شد و "دیوانگی" همچنان مشغول شمردن بود:هفتاد و نه...هشتاد...

همه پنهان شده بودندبجز "عشق" که مردد بود و نمی توانست تصمیم بگیرد وجای تعجب هم نیست چون که همه می دانند پنهان کردن عشق مشکل است و در همین حال دیوانگی به آخر شمارش می رسید:نود و پنج...نود و شش...

هنگامی که "دیوانگی" به صد رسید عشق پرید و پشت یک بوته رز پنهان شد.

"دیوانگی" فریاد زد که دارم می آیم.

اولین کسی را که پیدا کرد "تنبلی" بود زیرا "تنبلی" تنبلی اش آمده بودتا جایی پنهان شود.(لطافت)که به شاخ ماه آویزان بود را پیدا کرد؛(دروغ)ته دریاچه؛(هوس)در مرکز زمین؛خلاصه یکی یکی همه را پیدا کرد بجز عشق که از یافتن آن نا امید شده بود.

"حسادت" در گوشهایش زمزمه کرد که تو حتمآ باید "عشق" را پیدا کنی و او پشت بوته ی گل است.دیوانگی شاخه ی چنگک مانندی را از درخت کند و با شدت زیادی آن را در بوته های گل رز فرو برد و دوباره ودوباره تا اینکه با صدای ناله ای متوقف شد.عشق از پشت بوته های گل بیرون آمد ؛بادست هایش صورتش را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد.

اونمی توانست جایی را ببیند چون کور شده بود.

"دیوانگی" گفت:من چه کردم چگونه می توانم تو را درمان کنم؟

"عشق" پاسخ داد:تو نمی توانی مرا درمان کنی ؛اما اگرمی خواهی می توانی راهنمای من باشی.

...واز آن روز است که
"عشق" کور است و"دیوانگی" همواره در کنار او ...


شنبه 85 آبان 20 , ساعت 7:49 عصر

قم


-
سلام حاج آقا
-
سلام علیکم و رحمه الله برادر . خسته نباشید . خدا قوت ان شاالله . الله اکبر.
-
ببخشید حاج آقا شما چند تا فرزند دارید؟
-
دو تا , یه دختر یه پسر
-
شغل
-
مداحی . نوحه خونی . فروش البسه روحانیون و طلبه ها . مدیریت خانه عفاف.
-
تعداد همسر ؟
- 55
تا
-
بله!؟!؟!؟!؟!؟!؟! ببخشید بچه هاتون زن زاییدن یا زناتون بچه زاییدن؟!
- 54
تا صیغه یک نفر هم دائم.
-
صحیح .
-
وقت نماز برادر امری با من نیست؟
-
نه متشکرم


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ